واقعیتهای فرزندخواندگی (بخش اول)
ساختار فرزندخواندگی
اگر یک مادر میتونه دو بچه رو دوست داشته باشه، چرا من نتونم دو مادر رو دوست داشته باشم؟
فرزندخوانده
همیشه پدر و مادرم رو تنها پدر و مادری دونستهام که دارم. حالا دارم تلاش میکنم تمام کسانی که از خانوادهی زیستیام هستن رو هم وارد کنم. گاهی بیش از اندازه سخت و سنگین میشه.
فرزندخوانده
فکر میکردم بعد از مدتی خوب میشم. انتظار داشتم مقداری غمگین باشم، اما انتظار نداشتم تا این اندازه دلم براش تنگ بشه.
پدر/مادر زیستی
فکر میکردیم دیگه خبری از اون خانمی که دخترمون رو به دنیا آورد نمیشه. وقتی یک نامه برامون نوشت و گفت که میخواد دخترمون رو ببینه، غافلگیر شدیم. زمان زیادی برد تا تونستیم با قضیه راحت بشیم.
پدر/مادر
ساختار فرزندخواندگی رابطههایی میسازد که منحصر به فردند. در فرزندخواندگی، سه گروه هستند که برای همیشه درگیر ارتباط با یکدیگرند. حتی اگر خانوادهی زیستی و خانوادهی فرزندخوانده هیچگاه با هم ملاقات نکنند، همچنان به خاطر خود فرزندخواندگی، رابطهها ساخته میشوند و به هم قفل میشوند.
پدر و مادرم عالیاند و من هم واقعا خوشحالم که من رو بزرگ کردن. در مدت بزرگ شدن خیلی فرصتها داشتم. اما پدر و مادرم نمیتونن بعضی چیزها رو به من بگن؛ چیزهایی که تنها پدر و مادر زیستیام میتونن بهم بگن، مثل این که چشمهای سبز من به کی رفته.
فرزندخوانده
فرزندخواندهها همیشه دو پدرمادر دارند: یکی پدرمادری که در به وجود آوردنشان نقش داشتند و یکی هم پدرمادری که بزرگشان کردند. هر دو پدرمادر ضروریاند و نقش مهمی در زندگی فرزندخوانده بازی میکنند.
دوستام همیشه تلاش میکنن بفهمن فرزندخوانده بودن چه طوریه. فکر میکنن مثل زندگی در خانوادهی ناپدری و نامادریه. هیچکس مشکلی نداره اگر که هم بدونی مادرت کیه و هم بدونی نامادریات کیه. اما بعضی مردم با این که من بخوام بدونم مادر زیستیام کیه مشکل دارن.
فرزندخوانده
با این که میتوان خانوادهی فرزندخوانده را با خانوادهی نامادری ناپدری مقایسه کرد، تفاوتهای مهمی بین این دو هست. در خانوادهی نامادری ناپدری، ادامهی ارتباط با پدر یا مادر اصلی پذیرفته شده است، همانطور که شروع یک ارتباط با ناپدری یا نامادری انتظار میرود. در یک خانوادهی فرزندخوانده، شرایط فرزندخواندگی و میزان علنی بودن تعیین میکنند که خانوادهی زیستی و خانوادهی فرزندخوانده تا چه میزان ارتباط داشته باشند. در بعضی خانوادههای فرزندخوانده انتظار میرود که اعضای خانوادهی زیستی و خانوادهی فرزندخوانده هیچگاه با هم ملاقات نکنند و هیچگونه ارتباطی نداشته باشند. برعکس، در خانوادهی نامادری ناپدری، چه از پدر و مادر، چه از نامادری و ناپدری و چه از بچهها انتظار میرود تاحدی از ارتباط با یکدیگر داشته باشند.
اولش واقعا دلم نمیخواست به ملاقاتها برم. فقط میخواستم جیسون رو بزرگ کنم و با این چیزهایی که همسرم داشت مطرح میکرد سر و کله نزنم. گذروندن مراحل فرزندخواندگی به اندازهی کافی سخت بود. بالاخره موافقت کردم که یک فرصت به گروه بدیم و امتحان بکنیم؛ تعجب کردم که راستش خوشم اومد. بچهها با هم بازی میکنن و ما هم مجبور نیستیم خودمون رو توجیه کنیم یا به سوالهای احمقانهای مثل این که چرا جیسون شبیه به ما نیست جواب بدیم.
پدر
خانوادهی فرزندخوانده نباید تلاش کند چیزی باشد که نیست – یعنی خانوادهی زیستی. منظور این نیست که خانوادهی فرزندخوانده کمتر از خانوادهی زیستی است؛ فقط متفاوت است. لازم است که خانوادهی فرزندخوانده تفاوتها را قبول کند و به آنها توجه کند تا خانواده عملکرد هموار و راحتی داشته باشد. اگر جنبههای منحصر به فرد فرزندخواندگی به خوبی شناخته نشده باشند، وضعیت همیشه به شکل یک میخ گرد خواهد بود که با زور وارد یک سوراخ مربعی میکنیم.
خانوادهام هیچوقت در مورد فرزندخواندگی صحبت نکردن تا این که بهشون گفتم که میخوام به دنبال مادر زیستیام بگردم. همه از این موضوع ناراحت بودن، اما از قرار معلوم بهانهای شد که ما همه بتونیم صحبت کنیم که فرزندخواندگی برای ما چه معنیای داره و بشنویم که بقیهمون در این مورد چه حسی داریم.
فرزندخوانده
هم در خانوادهی فرزندخوانده و هم در خانوادهی زیستی، فرصتهای زیادی هست که مسایل و احساسات مربوط به فرزندخواندگی بیان شوند و مورد رسیدگی قرار گیرند. انتخاب فرزندخواندگی به معنای پذیرش کل بستهی فرزندخواندگی است، که شامل احساسات ناخوشایند هم است. با این که مطرح کردن مسایل فرزندخواندگی میتواند ترسناک باشد، اما ممکن است صبر کردن برای این که مسایل خودشان سر بر آورند، کار را دشوارتر کند. جدای از این که خانواده چه زمانی و چه طور تصمیم میگیرد به مسایل مربوط به فرزندخواندگی رسیدگی کند، صادقانه و آزادانه گفتگو کردن از احساسات مربوط به فرزندخواندگی میتواند محیطی ایجاد کند که ارتباط برای هر سه راس مثلث فرزندخواندگی راحتتر باشد.
یک اتفاق مثبت
به نفع پدر و مادر زیستیه که از بزرگکردن بچهای که نمیخواستن یا نمیتونستن نگهداری کنن، رها بشن. پدر و مادر هم به نفعشونه که بچهای داشته باشن، حالا یا به این دلیل که نمیتونستن بچهدار بشن، یا این که بچههای بیشتری میخواستهاند. به نفع فرزندخواندهها هم هست؛ به طور معمول خونهای که در اون بزرگ میشن بهتر از خونهایه که پدر و مادر زیستیشون در صورت نگهداریشون براشون فراهم میکردن.
فرزندخوانده
به طور معمول فرزندخواندگی با دیدی مثبت نگریسته میشود. فرض بر این است که هر سه گروه در مثلث فرزندخواندگی از این اتفاق بهرهمند میشوند. زندگی پس از این رخداد خیلی مورد توجه است؛ این که بچه چه طور به خانوادهی جدید وارد میشود و یا پدر و مادر زیستی از بارداری و رها کردن فرزند میگذرند و به زندگی ادامه میدهند. واقعیت این است که هر سه گروه مثلث از رویداد فرزندخواندگی چیزهایی به دست میآورند، هرچند که هرکدام چیزهایی هم از دست میدهند. هر گروه از مثلث نسبت به همین به دست آوردنها و از دست دادنها احساساتی دارد که در زمانهای مختلف از زندگی به نوعی خود را نشان میدهند.
جای خالی مراسم و تشریفات
درست بعد از این که بچهام رو به دنیا آوردم، رفتم خونه. خیلی غریب بود. همه جوری رفتار میکردن که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده؛ البته برای اونها واقعا هم نیفتاده بود. اما برای من، زندگیام زیر و رو شده بود. به عنوان یک آدم دیگه به دنیایی برگشتم که برای هیچکس تغییر نکرده بود، به جز من.
مادر زیستی
در گذشته به جز امور قانونی، یا مراسمی برای فرزندخواندگی نبود و یا اگر بود خیلی کم بود. پدرمادر زیستی و پدرمادر هرکدام به راه خود میرفتند، بدون این که وجود یکدیگر را تایید کنند. مراسم، با گرامیداشت اتفاقهایی که برای افراد و بین آنها افتاده، تغییرات و گذارها را مشخص میکنند. مراسم رسمی همچون ازدواج، مرگ و دانشآموختگی، از کسانی تشکیل شدهاند که جمع میشوند تا پشتیبانی خود را نشان دهند و احساساتشان را بیان کنند. ما سالگردهای تولد و عیدهای مذهبی را با هدیه و قدردانی از یکدیگر جشن میگیریم. فرزندخواندگی معمولا رخدادی بوده که در سکوت و به شکل خصوصی برگزار میشده که از ابتدا قرار هم بوده مورد توجه قرار نگیرد.
شنیده بودیم که مردم مراسم میگیرن و فکر کردیم راه خوبیه که با این مراسم ورود بچهمون به خانوادهمون رو خوشآمد بگیم و همچنین به عواطف و احساسات پدر و مادر زیستی هم احترام گذاشته باشیم. میخواستیم سرشار از عشق و همینطور قدردانی باشه. همه جمع شدیم و اونچه که در مورد احساساتمون نوشته بودیم رو خوندیم. در مراسم اشکهای زیادی ریخته شد و همچنین شادی زیادی هم به همراه داشت. مراسم واقعا زیبایی بود. فیلم مراسم رو ضبط کردهایم و میتونیم بعدها به پسرمون نشون بدیم که بدونه چه قدراز همون اول دوستش داشتهایم.
پدر / مادر
اکنون بعضی پدرمادرها و پدرمادرهای زیستی مراسمی برگزار میکنند تا آنچه را بین آنها و فرزندشان میگذرد گرامی بدارند. این مراسم، فرزندخواندگی را ارج مینهند و احساساتی را گرامی میدارند که هریک از افراد درگیر در این تجربهی عاطفی دارند.
دینامیکهای سه عضو مثلث فرزندخواندگی
واقعا خوشحالم که دخترم مادر زیستیاش رو پیدا کرده، چون میدونم که براش خیلی مهم بود. اما گاهی که میشنوم ملاقات خوبی داشتهان، احساس میکنم که کنار گذاشته شدهام. از این نگرانم که دخترم چنان به مادر زیستیاش نزدیک بشه که دیگه به من احتیاجی نداشته باشه.
پدر/مادر
گاهی که مادر زیستیام رو میبینم، به مادرم چیزی نمیگم چون به نظر مییاد که دلخور میشه. البته خودش چیزی نمیگه، اما میشه از صداش که یک دفعه آروم میشه فهمید.
فرزندخوانده
وقتی سه نفر در ارتباط اند، دینامیکهای مربوط به روابط هم ظاهر میشوند. به احتمال زیاد در هر زمان، دو نفر از سه نفر در ارتباط مستقیماند. شخص سوم احساس میکند که کنار گذاشته شده. این دینامیک دو نفر و یک نفر میتواند به طور پیوسته تغییر کند چنان که هر سه نفر در زمانهای مختلف تجربهی جزو ماجرا بودن و کنار گذاشته شده بودن را داشته باشند.
میدونم مضحک به نظر میرسه، اما گاهی که دخترم در مورد پدر و مادرش صحبت میکنه و از دوران بزرگ شدنش تعریف میکنه، تحملش برام سخته. احساس میکنم به طور کامل کنار گذاشته شدهام – که من این همه از زندگیاش رو ندیدهام. یک نفر دیگه براش مادری میکرده و من میخواستهام براش مادری کنم – البته هنوز هم براش مادری میکنم!
مادر زیستی
ممکن است اگر شخص در رابطهی سهگانه جدا بیفتد، ناراحت کننده باشد. مهم است به یاد داشته باشیم که دینامیک سه گروه به طور پیوسته تغییر میکند. هرکس زمانی نوبتش میرسد که در تماس مستقیم با دیگری باشد. همچنین هرکس زمانی احساس میکند که جدا افتاده. اگر افراد اعتقاد داشته باشند که این دینامیکها تغییر میکنند و به طور طبیعی جریان دارند، ارتباطات بین اعضای مثلث میتواند بازتر و راحتتر باشد.
سردرگمی
یکی از چیزهایی که برای من گیج کننده است اینه که از این که به فرزندی گرفته شدهام خوشحالم، با این که کودکی چندان شادی هم نداشتم. همچنان ناراحتم که چرا در بین خویشاوندان خونیام بزرگ نشدم. به خاطر همین یک جای خالی بزرگ توی زندگیام هست.
فرزندخوانده
حسرت میخورم که نتونستم دخترم رو بزرگ کنم، اما خوشحالم که زندگیای داشت بهتر از اونی که من میتونستم بهش بدم.
پدر/مادر زیستی
ما واقعا «کلی» رو دوست داریم و بهترینها رو براش میخواهیم. خیلی برای ما سخته که ببینیم در چنین آشفتگیای قرار داره. میدونیم که ما به خاطر این موضوع مقصر نیستیم، اما گاهی در مورد این که چه کاری میتونیم بکنیم گیج میشیم.
پدر/مادر
فرزندخواندگی اعضای مثلث را وادار میکند ترکیبی از افکار و احساسات را تجربه کنند که چندان هم با هم سازگار نیستند. همین موضوع میتواند باعث احساس سردرگمی شود و به دنبال آن منجر به تلاشی برای سر در آوردن از ورودیهای متضاد به ذهن گردد. اعضای مثلث فرزندخواندگی باید به خودشان اجازه دهند تمام افکار و احساسات متنوعشان را تجربه کنند و نباید خودشان را مجبور کنند به یک وضعیت مشخص برسند.
احساسات متناقض
در سن سه روزهگی توسط یک مرد و یک زن خیلی خوب به فرزندی گرفته شدم. زندگی خوبی داشتم و پدر و مادرم به من چیزهایی یاد دادن که یک نفر باید خیلی خوششانس باشه که اون چیزها رو بدونه. احساس میکنم آدم کاملی شدهام که مشکلات چندان جدیای هم نداره، به جز این که خیلی مشکله که بخوای به آرامش کامل برسی ولی نتونی بدونی خانوادهات کیه.
فرزندخوانده
خیلی مشکله که این دختر قشنگ و مثل جواهر رو عاشقانه دوست داشته باشی و در عین حال احساس کنی که سر تا پای شبی که این بچه به وجود اومده یک اشتباه بزرگ بوده. اما تقدیر این بوده که این بچه به وجود بیاد. خواستهی خدا بوده و بخشی از هدف بزرگترش. این بچهی قشنگ رو بیشتر از اونچه که بشه تصور کرد، تحسین میکنم.
پدر / مادر زیستی
دخترمون خیلی خوبه و در عین حال خیلی شیطنت داره. اما فکر کنم هر بچهای این طور باشه. نمیتونی درست بفهمی که چه قدرش به فرزندخواندگی مربوطه و چه قدرش مربوط نیست. نمیدونم که آیا همهی پدر و مادرها واقعا برای این همه مسوولیت که والدین دارن، آماده هستن؟
پدر / مادر
انسانها قابلیت این را دارند که همزمان احساسات مختلف داشته باشند و در مورد خیلی چیزها فکر کنند. عمیقا فکر کردن و احساس کردن، ویژگیای انسانی است. داشتن احساسات متناقض هم انسانی است و بخش بزرگی از بودن در مثلث فرزندخواندگی است. یکی از چالشها در فرزندخواندگی این است که انواعی از احساسات را همزمان داشته باشید.