فرزندخواندگی از چه زمانی در حیات بشری آغاز شد و چه تغییراتی داشته است؟
فرزندپذیری یک نهاد باستانی است که در بین جوامع مختلف پایدار و پابرجاست؛ هنگامی که کودکی، پدر و مادرش را از دست میداد، قبیله یا اقوام مسئولیت تربیت او را بر عهده میگرفتند. لوحنوشتهی حمورابی، قدیمیترین قانون مکتوب است که به فرزندپذیری نیز اشاره داشته است. همچنین باید اشاره کرد که در ادیان مختلف مانند زرتشت هم به این موضوع اشاره شده و آن را عملی نیکو و دروازهای برای ورود به بهشت عنوان کردهاند. حتی در برخی نوشتههای به جای مانده از آیین زرتشت آمده است که برای والدین فوت شده نیز فرزندخوانده میگرفتند زیرا این فرزندان میتوانستند راهی برای ورود آنان به بهشت باشند. با مقدماتی که ذکر شد، فرزندخواندگی از قدیمالایام با بشر همراه بوده و راهی بوده تا فرزندانی که والدین خود را از دست میدادند، از محبت و حمایت والدین دیگر برخوردار باشند. در هر حال، فرزندپذیری در عصر حاضر تغییر و تحولاتی را پشت سر نهاده است؛ امروزه افرادی که خواهان فرزندپذیری هستند، فقط بر اساس نیاز جامعه و کودکان عمل نمیکنند بلکه بیش از هر چیز به نیازهای عاطفی و روانشناختی خود توجه دارند و درصدد پاسخگویی به آن هستند.
با مقدماتی که گفتید، فرزندخواندگی چیست و توجه به چه جنبههای در آن اهمیت دارد؟
در عصر حاضر و شرایط کنونی، میتوان فرزندخواندگی را نوعی مراقبت از کودکان معرفی کرد که در آن رابطه والد – فرزندی به شیوهای قانونی، عاطفی و اجتماعی بین افرادی برقرار میشود که هیچ رابطهای به واسطه تولید با یکدیگر ندارند. از این منظر آنچه در فرزندخواندگی اهمیت بیشتری مییابد جنبه روانشناختی این رویداد است زیر اگر چه با حکم قضایی میتوان کودکی را به خانوادهای سپرد اما مادامی که والدین در این رابطه یک احساس عاطفی مانند احساس دلبستگی و تعلق به کودک را شکل ندهند این موضوع میتواند تهدیدی برای تداوم و ثبات نهاد فرزندخواندگی باشد. البته این احساس تعلق و دلبستگی متقابل در بسیاری از خانوادههای فرزندپذیر وجود دارد. به هر حال آنچه اهمیت مییابد کمک به خانوادههای فرزندپذیر است که بتوانند این رابطه عاطفی دو جانبه را بین خود و کودکی که محرومیتها متعددی را تجربه کرده است، به وجود آورند.
چه علل و دلایلی باعث میشود که افراد به فرزندپذیری روی بیاورند؟
در یک نگاه اولیه باید با کسانی که خواهان پذیرش فرزند هستند، صحبت شود تا هدف و انگیزهشان از این کار برای خودشان مشخص شود. روانشناسان در این زمینه میتوانند کشف کنند زن یا مرد به دنبال کدام نیاز، خواهان فرزندخواندگی است. گاهی یک زن برای کاهش ترس یا وجود ناامنی، اقدام به فرزندخواندگی میکند. در مقابل، برخی اوقات ما شاهد یک رابطه صمیمانه و عاشقانه بین زوجین هستیم که در این بستر پیدا میکنند کودکی را نیز در آن سهیم نمایند. این دو دسته نیاز بسیار با هم تفاوت دارند.
بعضی از خانوادهها زمانی به فرزندپذیری روی میآورند که از جهات مختلف تحت فشار قرار گرفتهاند و برای پاسخ دادن به واکنشهای دیگران، کودکی را به فرزندی قبول میکند؛ این انگیزهها دلیل قابل قبولی برای فرزندپذیری نیستند. والدینی که به فرزندپذیری روی میآورند، در وهله اول میبایست با خود صادق باشند؛ مادامی که این افراد در فرایند فرزندپذیری انگیزه و نیازهای خود را روشن نسازند، احتمال شکست در فرزندخواندگی زیاد است. انگیزههایی مانند یتیم نوازی، کمک به کودکان بی پناه و … شاید در باور عموم مقبول باشد اما در طولانی مدت، انگیزه مناسبی برای فرزندپذیری محسوب نمیشوند. بهتر است این افراد با روانشناسان صحبت کنند تا هم باورهای قالبی نسبت به فرزندپذیری در آنها اصلاح شود و هم انگیزههایشان شفاف و و مشخصتر شود؛ نباید فرزندخواندگی با یتیمنوازی یکسان انگاشته شود. برای این گروه مشاورههایی لازم است که کشف کنند نیاز به پدر و مادر شدن و فرزندپروری با فرزندآوری متفاوت است و این مسیر مستلزم تعهد و مسئولیت بزرگی است.
چه افرادی بیشتر تمایل به فرزندآوری دارند؟
یک مسئله مهم در امر فرزندخواندگی به خصوص در ایران این است که والدین این امر را از مسیر ناباروری دنبال میکنند. به این معنی که وقتی هیچ راهی برای فرزنددار شدن پیدا نشد، به ناچار به سمت پذیرش کودک میروند و هنگامی که سالها در پشت درهای بسته کلینیکهای باروری طی شد، به عنوان آخرین راهحل اقدام به فرزندپذیری میکنند. در این مسیر اکثر متقاضیان، مردان نابارور هستند؛ این افراد حدودا نصف زندگی مشترکشان را به درمان ناباروری گذراندهاند. یعنی فقدان و ناکامی را تجربه کردهاند. باید به این نکته توجه شود که فراز و نشیبهایی که طی درمان ناباروری تجربه میشود، اثرات روانی خاصی را برای زن و شوهر و به خصوص زن به جا میگذارد. فرزندپذیری با درمان ناباروری تفاوت بسیار دارد و از طرف دیگر، بین فرزندپروری و فرزندآوری باید تمایز قائل شد. در فرزندخواندگی، کودکی به آنها داده میشود که پیوند فیزیکی با زن و مرد ندارد و آنان والدین بیولوژیک آن کودک نیستند. با این حساب، آیا آنها میتوانند در حق این کودک نقش والدینی را به درستی ایفا کنند؟ آیا با تجربه ناامیدی و ناکامیهای مربوط به درمانهای ناموفق ناباروری، میتوانند به درستی فرزندی را پرورش و تربیت کنند؟
نکته مهم دیگر این است که کودکان فرزندخوانده نیز کودکان عادی نیستند و آنها حداقل در دو ویژگی و دو ضربه روحی با هم مشترک هستند: اول اینکه همه آنها از والدینشان جدا شدهاند و ضربه دوم این که در شیرخوارگاهها نگهداری میشوند؛ شیرخوارگاهها و مراکز نگهداری کودکان با اینکه نیازهای مادی، بهداشتی و درمانی کودکان را پوشش میدهند اما در تامین نیازهای عاطفی، شناختی و رشدی آنها ناتوانند. پس این کودکان نیز با این محرومیتها و محدودیتهای خاصی وارد خانواده جدید میشوند.
با تمام این احوال، خانوادهای موفق میشوند کودکی را به فرزندی قبول کنند. چه مسایلی ممکن است بعد از آن برای آنها رخ دهد؟ به عبارت دیگر، نگرانیهای بعد ار فرزندپذیری چیست؟
پس از فرزندپذیری، بحث ایجاد دلبستگی و پیوندهای عاطفی بسیار مهم است. آنان باید در دوره آزمایشی صبور باشند. ممکن است آنها انتظار بیش از حد از کودک داشته باشند. باید توجه کنند که کودک در جایی بوده که محرومیتها و محدودیتهای زیادی را متحمل شده و فرصت آموزشی زیادی نداشته است؛ این کودکان تاخیرهای رشدی دارند. توصیه من به این افراد این است که در ۶ ماه تا یکسال اول فرزندپذیری صبور باشند، وقت بیشتری بگذارند و از کمکهای اطرافیان و مشاورههای حرفهای بهره بگیرند.
یکی از نگرانیهای والدین که در گذر زمان نیز بیشتر میشود این است که آیا به فرزندشان بگویند چگونه او به این خانواده وارد شده یا خیر؟ با رشد کودک این نگرانی و استرس در بین خانوادههای فرزندپذیر بیشتر میشود. برای پاسخگویی به این موضوع مهم مشاورههای پس از فرزندپذیری بسیار مهم است و نباید خانوادههای فرزندپذیر خود را از این خدمات بی نیاز بدانند. چون افشاسازی واقعیت فرزندپذیری به عوامل مهمی همچون ویژگیهای روانشناختی والدین و کودک وابسته است که خانوادهها باید به آن توجه دقیقی داشته باشند.
شما از دید روانشناسی، قانون جدید فرزندخواندگی را دارای چه مزیتها و معایبی میبینید؟
در کشور ما از سال ۱۳۵۳ قانون حمایت از کودکان بی سرپرست وجود داشته باشد که ما آن را به نام فرزندخواندگی میشناسیم. که بعد از اعمال تغییراتی، قانون جدید در سال ۱۳۹۲ تصویب و جایگزین قانون قبلی شد. موارد زیادی از قانون جدید برای فرزندخوانده و والدین کمک کننده و مفید هستند و جنبههایی هم بهتر است اصلاح شود. اما با رسمیت پیدا کردن قانون جدید، یک تبصره از این قانون بحثهای فراوانی ایجاد کرد.
در این قوانین مزایای وجود دارد که در نوع خودش بی نظیر است. اول اینکه از مراقبت خویشاوندی حمایت میکند و دوم آنکه به مواردی توجه شده که حق و حقوق فرزندخوانده بیشتر در آن دیده شده است؛ همچنین مرخصیهای دوره فرزندپذیری برابر با مرخصی دوران زایمان برای مادران فرزندپذیر در نطر گرفته است. این مرخصیها به مادران کمک میکند که به نیازهای خود و کودکشان بیشتر توجه کنند.
از مزایای دیگر قانون جدید توجه فراوان به صلاحیت مادرخوانده و پدر خوانده است. در ماده ۲۶ قانون، به موضوع ازدواج زنان مجردی میپردازد که پس از فرزندپذیری تصمیم به ازدواج دارند که باید مشخصات همسر خود را اعلام تا درباره ادامه فرزندپذیری تصمیم گرفته شود؛ یعنی در صورت جدایی یا فوت یکی از همسران، ماده قانون اشاره میکند که اگر فرد خواست مجدد ازدواج کند، آیا فرد جدید صلاحیت دارد که پدرخوانده فرزند شود یا خیر و این ویژگی خوب و مناسبی است.
اما ذیل همین ماده تبصرهای ارایه شده است که هیچ سنخیتی با موضوع ندارد: «ازدواج چه در زمان حضایت و چه بعد از آن بین سرپرست و فرزندخوانده ممنوع است مگر این که دادگاه صالح پس از اخذ نظر مشورتی سازمان، این امر را به مصلحت فرزندخوانده تشخیص دهد.»
اما قانون جدید خلاهایی هم دارد که الزاما باید نسبت به اصلاح آن تلاش شود؛ یکی از این تبصرهها به ازدواج با فرزندخوانده مربوط است. این که میگوید ممنوع است، ممکن است این تصور را برای فرد ایجاد کند که ازدواج با فرزندخوانده ممکن است اما الان ممنوع شده و باز استفاده از کلماتی مانند مگر و اجازه دادگاه در شرایط خاص، وضعیت را پیچیدهتر کرده است. بنابراین این سوال مطرح میشود مادامی که باید اندیشه و عواطف مثبت و سالم بر فرایند فرزندپذیری حاکم باشد، اصولا طرح چنین موضوعی حتی با اولویت ممنوعیت جایز است؟ با این حال متقاضیانی که با انگیزه پدر و مادر شدن وارد فرایند فرزندپذیری میشوند کمتر تحت تاثیر چنین مواضعی قرار میگیرند و برای روانشناسان و مشاورانی که درگیر امور فرزندپذیری هستند این مهم است که راهنماییهای لازم را در اختیار والدین متقاضی برای رفع نگرانیهایشان قرار دهند.
پیامد ابعاد منفی این تبصره مسئله ساز چیست؟
این مسئله باعث می شود نوعی ناامنی در این خانوادهها ایجاد شود. این خانوادهها از مسیر بسیار سختی عبور کردهاند و با دلهرههای خاص به مرحله فرزندپذیری رسیدهاند. به طور مثال یکی از زوجین ممکن است قادر به فرزندآوری باشد اما به خاطر همسرش بعد از شکست در انواع درمانها راضی به فرزند آوری شده است. اغلب هم زنان این فداکاری را میکنند. حال ممکن است فرد بگوید من این همه فداکاری کردم که حالا مادری یا پدری کنم اما حالا ممکن است دختر یا پسری که به فرزندی گرفتم در آینده با همسرم ازدواج کند. مسئلهای که وجود دارد این است، زنانی که این فداکاری را میکنند، بارداری، زایمان و شیردهی را تجربه نمیکنند؛ در حالیکه این امور برای یک زن موضوعی هویتی است. در حقیقت با این کار زن از تمام این خواستهها گذشته و برای خود هویت جدیدی تعریف میکند. اما این گونه مباحث، بهداشت روانی آنها را به هم میریزد. این گونه مواد قانونی دامن زدن به تفکرات هذیانی در جامعه است؛ بنابراین تبصره مذکور باعث میشود تفکرات هذیانی در خانوادههای فرزندپذیر و بالطبع در کل جامعه ایجاد شود و باعث مشغله فکری بیش از حد برای فرد میشود. آوردن این تبصره بهداشت و امنیت روانی جامعه خانوادهها را به خطر خواهد انداخت. باید سوال کرد که چند مورد ازدواج با فرزندخوانده از زمان تصویب قانون فرزندخواندگی حتی از قبل از انقلاب، اتفاق افتاده که بخواهند برایش تبصره لحاظ کنند؟ این موارد انگشت شمار هم نیست و شاید هنم تاکنون هیچ ازدواجی اتفاق هم نیفتاده باشد و تعیین مصوبه برای این موارد، مصداق تشویش اذهان عمومی است. همانطور که شاهد بودیم، این تبصره هم برای کشور و هم برای نظام پرهزینه بود و کار اشتباهی بود. برای جبران آن و برای آرامش آینده خانواده فرزندپذیر، بهتر است که این تبصره حذف شود. قانون ازدواج با فرزندخوانده، سلامت روان و امنیت روانی خانوادهها را متزلزل کرده و به این سمت رفته که خانوادهها ترجیح میدهند فرزند پسر درخواست کنند. البته اکنون نمیتوان آماری در این زمینه ارایه داد که از زمان تصویب این قانون چند درصد یا چند خانواده به سمت پذیرش فرزند پسر رفتهاند، اما نوعی تفکر هذیانی و افکار پارانوییدی میتواند در خانوادهها رشد کند.
ازدواج با فرزندخوانده از آنجا حادث میشود که محرمیتی بین فرزندخوانده و والدینش وجود ندارد. همین امر هم میتواند تداوم خانواده و احساس آرامش روانی را بر هم بزند. ین مسئله تا چه میزان میتواند جامعه را به سمت فاصله گرفتن از فرزندپذیری سوق دهد؟
ممکن است فرزندپذیری یک فرآیند حقوقی باشد، اما مادامیکه از لحاظ روانشناختی و اجتماعی پدر و مادر این احساس را نداشته باشند که کودک متعلق به آنهاست، میتواند به شکست فرزندپذیری ختم شود. اغلب خانوادهها میخواهند حق استحقاق یا تعلق متقابل را تجربه کنند. این حس در مسیر فرزندپروری رشد پیدا میکند. وقتی پدر و مادری خود را برای این امر و پذیرش آن آماده میکنند، موضوع مهم دیگری به میان میآید که مختص کشورهای اسلامی است و آن بحث محرمیت است.
فقها نظرات مختلفی برای محرم شدن فرزندخوانده دارد. مادامی که انگیزه فرزندپذیری بین والدین، پرورش و مراقبت است، آنها به یکدیگر محرم هستند. یعنی مادامی که خانواده بخواهد فرزندی را مورد محبت قرار دهد و او را بزرگ کند،شرط تحقق محرمیت است. این دیدگاه از دید روانشناسی به خانوادههای فرزندپذیر بسیار کمک میکند. مسئله محرمیت شخصی است یعنی خانوادهها خودشان تعیین میکنند که مرجع تقلیدشان چه کسی باشد و چه حکمی درباره فرزندخواندگی دارد. لذا ورود قانونگذار که این موضوع شرعی را قانونی کند، اشتباه است. بهتر است اجازه دهیم خانوادهها خودشان این مسئله را حل و فصل کنند و کنار آن، امنیت روانیشان هم حفظ شود.
از نگاه روانشناسانه چه پیشنهاداتی در این حوزه دارید؟
در ایران روانشناسی خاصی برای فرآیند فرزندپروری حاکم است. تاکنون بیشتر موارد فرزندخواندگی از مسیر ناباروری زوجها آمده است و در قانون نیز اولویت با این دسته از افراد است. موقعی که زوجی تصمیم به فرزندپذیری میگیرند، سالهایی را صرف درمان ناباروری کرده و درمانهایی را پشت سر گذاشتهاند که از نظر جسمی برای زن درد زیادی را به همراه داشته و نیز از لحاظ روانی بیم و امید زیادی را تحمل کردهاند. به همین منظور پشنهاد میشود مراکزی خاص مشاوره تخصصی فرزندپذیری توسط سازمان بهزیستی ایجاد شود. در قانون جدید فرزندخواندگی در ماده ۳۵ به مشاوره اشاره شده که بهتر است اصلاحاتی در آن صورت گیرد.
در این رابطه به نظر میرسد قانونگذار باید به موضوعات و مقولههایی که در فرایند فرزندپذیری و مشاورههای فرزندپذیری اهمیت دارند، بیشتر آگاه میشد. اگر چه موضوع محرمیت در فرایند فرزندپذیری یکی از موضوعات مهم به شمار میرود اما تنها موضوع مهم نیست. در اینجا این سوال مطرح میشود آیا برای تنها یک موضوع دینی که در اغلب مواقع خود خانوادههای متقاضی در رایزنیهای مذهبی راهحلی برای آن پیدا میکنند، ضروری است یک دفتر مشاوره دینی راهاندازی شود؟ اگر چه منظور از دفتر مشخص نیست زیرا راهاندازی یک دفتر در سیستم تشکیلاتی یک سازمان با چالشهای جدی روبهروست. به هر حال این مهم است که خانوادههای فرزندپذیر و فرزندخواندهها از خدمات مشاورهای و روانشناختی توسط مراکز و افراد متخصص بهرهمند شوند و چه بهتر که این خدمات با رویکردی دینی ارایه شود اما کل فرایند فرزندپذیری تحت تاثیر آموزههای دینی ما قرار ندارد و بسیاری از انگیزهها و مسایل فردی و روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی در آن نقش دارند که روانشناسان، مشاوران و مددکاران اجتماعی باید به آن بپردازند؛ بنابراین بهتر است در متن این ماده تجدیدنظر شده و سازمان را موظف به راهاندازی «مراکز جامع مشاوره فرزندپذیری» نماید که به طور جامع و همهجانبه کلیه موارد مهم از جمله مباحث دینی نیز در فرایند فرزندپذیری بررسی و خانوادههای راهنمایی و هدایت شوند.