اون اولها که تازه تصمیم به فرزندخواندگی گرفته بودیم،خیلی کلمهها و تعریفها بود که آزاردهنده و باعث ناراحتی بود برامون. یک روز نشستیم و اون کلمهها رو دوباره معنی و تعریف کردیم برای خودمون. مثل پرورشگاه که معمولا کلمهایی برای تحقیر بود مثلا بچه پرورشگاهی، یا حتی تهدید مامانوباباها هم بود که اگه بچهی بدی باشی میبرمت میذارمت پرورشگاه. خب کار ما این شد که اون کلمهها رو دوباره معنی کنیم و بار سنگین و منفی که سالیان سال روی دوششون بود رو برداریم و جایگزین اون همه تعاریف ترسناکی که سالها در مغزمون جا خوش کرده بود کنیم.
فرزندخوانده. کودکی که به فرزندی خوانده شده
پرورشگاه. مکانی برای پرورش،
شیرخوارگاه. مکانی برای نگهداری شیرخوار و… (به این که چه چیزی واقعا داخل این جور مکانها اتفاق میافته کاری نداشتیم، فکرمون این بود که داخل ذهن خودمون رو خانهتکانی کنیم تا بهتر باشیم توی این مسیر).
روزی یک خانمی به ما پیام داده بود که اگه فرزندتون رو واقعا برای خودتون میدونید پس اسم صفحهاتون رو هم عوض کنید اما برای ما آن قدر گفتن این که ما از طریق فرزندخواندگی بچهدار شدیم عادی بوده که مثلا یک خانمی بگه به صورت طبیعی یا سزارین فرزنددار شده (و البته اسم این صفحه فرزندخوانده هستش تا اگه روزی فردی دنبال همچین موضوعی بود به راحتی به نوشتههای این صفحه دسترسی پیدا کنه). این دوباره معنی کردن و برداشتن بار منفی کلمات در فرایند حقیقتگویی خیلی میتونه بهمون کمک کنه.
پانوشت ۱. بعدا مشاورمون داخل ایران هم به ما این توصیه رو کرد و مثال جالب دربند و بهشتزهرا رو زد و این که با وجود معنی بد کلمهی دربند ما همیشه یاد تفریح میافتیم و معنی خوب کلمهی بهشت زهرا یاد مرگ عزیزانمون و خاطرات تلخش.
پانوشت ۲. در فرایند حقیقت گویی به جز کتاب و قصه میشه از کارتونهایی با همین موضوع هم استفاده کرد مثل کارتون بنر، بلفی و لیلیبی و خیلیهای دیگه که اگه شما میدونید برامون همینجا کامنت بذارید لطفا.
پانوشت ۳. فرفری هم داخل این عکس خواسته تعریفی جدید از ریل چوبی قطارش داشته باشه و این دفعه ریلی گچی و ساختهی خودش رو امتحان کنه.