در مسیر فرزندپذیری با چه چالشهای قانونی مواجه شدید؟
چالشهای قانونی جدی وجود ندارد جز این که دورهی انتظار نسبتن طولانی (حدود ۳ سال) است. بررسی صلاحیتهای واگذاری سرپرستی کودک از جمله عدم سوپیشینیه یا سلامت روانی و جسمی (نداشتن بیماریهای واگیر) چندان سختگیرانه نیستند و در مدت کمتر از دو ماه به انجام میرسند. مشاورهها و بازدیدها نیز مشکلی برای افراد فرزندپذیر ایجاد نمیکند.
اما اینها به این معنا نیست که هیچ مشکلی در فرایند فرزندپذیری وجود ندارد. از نظر من دو مشکل اساسی در این فرایند وجود دارد که البته به مسایل قانونی برای گرفتن فرزند ارتباط ندارد و بیشتر به روال اداری کار برمیگردد. مشکلات قانونی بیشتر در سطح کلان است و بر زندگی خانوادههای فرزندپذیر تاثیر بسیاری میگذارند اما در مسیر فرزندپذیری چالش ایجاد نمیکنند.
اولین مشکل فقدان اطلاعات کافی از مسایل فرزندپذیری، حتی قانون فرزندخواندگی، در بین متولیان فرزندخواندگی از کارشناسان تا روسای بهزیستی است. بسیاری از این کارشناسان با وجود این که چند سال از تصویب قانون جدید فرزندخواندگی گذشته است، هنوز متن قانون را نخواندهاند و اطلاعاتشان از مصاحبههایی است که چیزهایی دربارهاش شنیدهاند. مصاحبهها را هم مدیرانی انجام دادهاند که آنها هم بدون خواندن قانون مصوب و بر اساس تصورات خود از قانون حرفهایی زدهاند. من همان روز اولی که به بهزیستی مراجعه کردم، متوجه شدم که اطلاعات من با جستجویی دو هفتهای در اینترنت – با وجود فقدان منابع درست و درمان ـ از کارشناسی که باید مرا راهنمایی میکرد، بیشتر بود. همین امر باعث شد که سایت فرزندخواندگی در ایران را راهاندازی کنم و سعی کنم در آنجا درباره فرزندپذیری بیشتر بنویسم تا کمبود اطلاعات در این زمینه را تا حدی رفع کنم.
دومین مشکل به فضای فیزیکی بهزیستی بازمیگردد. در بهزیستی شهر تهران یک اتاق کوچک با سه کارشناس به امور فرزندخواندگی رسیدگی میکنند. همزمان با شما بارها و بارها افرا دیگر میآیند و پرسش میکنند. آرامش و حریم خصوصی وجود ندارد. این امر به فضای التهاب و نگرانی خانوادهها دامن میزند. در سالهای اخیر نیز برای شروع درخواست، یک روز در هفته جلسهای عمومی میگذارند تا از ازدحام افراد جلوگیری کنندو و موضوع حریم خصوصی مشکلی عمیقتر شده است.
غیر از روال اداری در جامعه و خانواده با مشکلی مواجه بودید؟
ما مثل همه خانوادههای فرزندپذیر نگران برخورد اطرافیانمان با این تصمیم و فرزندمان بودیم. برای همین برخی افراد را دیرتر مطلع کردیم، به بعضی زمانی گفتیم که بخش قابل توجهی از دورهی انتظار سپری شده بود. بسیاری هم با آمدن فرزندمان از تصمیم ما مطلع شدند. خوشبختانه برخورد همه فراتر از انتظارمان بود. شاید یکی از دلایلش عدم پنهانکاری ما بوده باشد. متاسفانه در جمع دوستان فرزندپذیری که میشناسیم، بیشترشان با مشکلاتی در این زمینه – کم یا زیاد – مواجه شدهاند.
مشکل دیگر این است که فرزندپذیری برای بسیاری از خانوادهها به عنوان آخرین گزینه و از سر اجبار مطرح است. وقتی مداخلههای پزشکی بینتیجه میماند، سراغ فرزندپذیری میروند. این امر پیامدهای ناگواری دارد. خانواده به خصوص زنان به شدت از نظر روانی و جسمی تحت فشار هستند و این امر باعث میشود که دورهی انتظارشان بسیار دشوار طی شود. بعد هم نسبت به کوچکترین برخورد اطرافیان که ممکن است برای فرزندان زیستی هم رخ بدهد، واکنشهای شدید بروز میدهند.
مشکل دیگر این است که تقریبن هیچ گروهی برای تبادل تجربیات در بین خانوادههای فرزندپذیر وجود ندارد. وقتی در سال ۱۳۹۰ وبلاگ فرزندخوانده شروع به کار کرد، از اولین مواردی بود که چند مادری که کودکشان را به فرزندی گرفته بودند، با هم کاری مشترک را انجام میدادند. با این وجود، آنها نیز با نام مستعار مینویسند و عکس فرزندشان را منتشر نمیکنند. اینها نشان میدهد که هنوز ترس از قضاوت شدن و پرسشهای آزاردهنده در آنها زنده است.
به مشکلات قانونی اشاره کردی، این مشکلات چه چیزهایی است؟
خلاهای قانونی متعددی وجود دارد. مهمترین مشکل این است که قانونگذار فرزندخواندگی را گزینهای موقت و ناگزیر میداند و برای همین امنیت روانی خانوادههای فرزندپذیر را به رسمیت نمیشناسد. درج فرزندخواندگی در صفحه توضیحات شناسنامه یکی از این موارد است. البته با پیگیریهای انجام شده در توضیحات نوشته میشود این شناسنامه طبق رای دادگاه به فلان شماره صادر شده است؛ اما همین مقدار نیز این اختیار را از خانوادهها میگیرد که کِی و به چه کسانی موضوع فرزندخوانده بودن کودکشان را بگویند.
قانون پدر زیستی را به دلیل ولایت قهری بر پدرومادر کودک ارجح میداند و با پیدا شدن وی و ادعایش سرپرستی کودک را به او بازمیگرداند. هر چند احتمال چنین اتفاقی برای کودکانی که به سرپرستی دایم داده میشوند، بسیار کم است اما نگرانی جدیای برای فرزندپذیرها ایجاد میکند.
مرخصی مراقبت از کودک نیز هر چند در قانون به صراحت آمده است اما به صورت نیمبند اجرا میشود. دردآورتر این است که در مصاحبهها بارها بر این موضوع به عنوان نقطهی قوت قانون جدید تاکید شده است. اما تنها با ۸۴ روز مرخصی برای مراقبت از کودک موافقت شده است و بقیه مرخصی تا شش ماه، چون در قانون با عنوان مرخصی شیردهی آمده است، به زنان فرزندپذیر تعلق نمیگیرد.
خلا قانونی دیگر در خصوص کودکان بدسرپرست است. متولیان بهزیستی مدعی هستند که این قانون فرزندخواندگی را تسهیل کرده است و بر ایجاد امکان واگذاری کودکان بدسرپرست مطابق این قانون تاکید میکنند. در حالی که چنین اتفاقی نیفتاده است و این قانون اجازهی واگذاری سرپرستی موقت کودکان بدسرپرست را میدهد که پیش از این هم وجود داشت. حتی قانون جدید دامنهی ولایت قهری پدر زیستی را بسیار سختگیرانهتر کرده است.
به نظر میرسد در دوران معاصر حق “داشتن فرزند” باید جایگزین “حق باروری” شود. نظر شما دراین باره چیست؟
اگر منظور از حق باروری این باشد که کسی نمیتواند مانع بارداری زنی بشود یا او را به باردار شدن اجبار کند و خودش در این باره تصمیم میگیرد، حقی است که باید به رسمیت شناخته شود. سیاستهای اجباری جلوگیری از داشتن فرزند و فرزندآوری یا جلوگیری از دسترسی به کنترل بارداری همگی ناقض این حق هستند.
حق داشتن فرزند پیچیدهتر است. آیا پدر یا مادری که کودک را آزار میدهد یا توان روانی و اقتصادی برای نگهداری از کودک را ندارد، حق داشتن فرزند دارد. در بسیاری موارد حتی فرزند زیستی این افراد از آنان گرفته میشود. در چند سال گذشته افرادی را دیدهام که بهزیستی از سپردن کودک به آنها خودداری کرده است و آنها را فاقد صلاحیت لازم برای فرزندپذیری دانسته است. آنها با استناد به همین حق فرزند داشتن، خود را محق و تصمیم بهزیستی را ناعادلانه خواندهاند. من ترجیح میدهم به جای این که بگویم افراد حق داشتن فرزند را دارند بگویم که هر کودکی حق دارد که خانواده داشته باشد.