
این روایت مادری فرزندپذیر است که در یکی از گروههای تلگرامی مادران فرزندپذیر گفته است و با اجازه وی بازنشر شده است.
الان بیشتر از یک سال از اومدن رضاکوچولو به خونه ما میگذره. از همون اولی که رضا فرزند ما شد واقعا هیچ تفاوتی بین او و دخترم احساس نکردم. اصلا گاهی یادم میره که رضا رو به دنیا نیاوردم. با این که پسرم بچه بسیار پرمشغلهای بوده و هرچه گذشته مشغلههای من به عنوان مادر برای پیگیریهای درمان رضا بیشتر شده اما یکبار هم با خودم فکر نکردم که چرا چنین تصمیمی گرفتم. اما نمیدونم و نمیفهمم که چرا دیگران فراموش نمیکنند.
امشب جلسه سخنرانی حاج آقای نظافت بودیم. ایشون توی صحبتهاشون به موضوع فرزندآوری اشاره کردند و اینکه چرا خانمها رنج شیرین بچهدار شدن رو به جان نمیخرند. من به دوستان همراه خودم گفتم ببینید حاج آقای نظافت میگن بچه بیارین. خدا رو شکر من که سالمم و توانایی بچهداری رو هم دارم پس باید بچه بیارم.
یکی از همراهان گفت خب بیار. اگر عرضه دارین بچهداری کنین بیارین. منم گفتم پس دوباره میرم از شیرخوارگاه میارم. عزیز دیگهای که کنارم بود بهم گفت تو اگه سالمی خودت بیار چرا عرضه این کار رو نداری و باید بری از شیرخوارگاه بچه بیاری. هر چه فکر میکنم نمیفهمم چرا ما آدمها فکر میکنیم بچهای که خودمون به دنیا میآوریم با بچه دیگه فرق میکنه. اگر مسلمانیم و به قرآن و حدیث معتقدیم چرا یتیمنوازی و رسیدگی به یتیم رو این قدر پشت گوش میاندازیم.
درسته که ژن و ارث خیلی توی خلق و خو و سرشت آدمها تاثیر داره اما آیا اولا تمام آدمهای هم خون ما و همسر ما بیعیب و نقصاند؟ و ثانیا اگر ژن بر تربیت غالبه پس چرا برای بعضی از آدمهای بسیار خوب و وارسته پیش میاد که بین بچههاشون یک بچه سر به هوا یا خدایی نکرده نااهل هم هست؟ خواهر و برادرهای زیادی رو میشناسم که از یک پدر و مادر به دنیا اومدن ولی سالهاست با هم قهرن. پس چرا همه فکر میکنن رضا نمیتونه برادر خوبی برای دختر من باشه؟
گاهی دلم میخواد همه کارهام رو بگذارم کنار و برم یک آمار کامل از تمام فرزندخواندههای این شهر جمع کنم و ببینم از بین آنها چند نفرشان کارهایی رو کردن که سایرین فکر منفیاش رو دارن. واقعا باید تمرین کنیم تا قضاوتهامون رو کنار بگذاریم. من مطمئنم رضا وقتی بزرگ بشه پسر خوبی برای من و همسرم و برادر مهربونی برای خواهرش است.