قانون فرزندخواندگی مصوب ۱۳۹۲ به زنان مجرد اجازه میدهد که تقاضای سرپرستی کودکی را بکنند. تعداد زنان مجردی که توانستهاند کودکی را به فرزندی بگیرند، محدود است. آرزو افشار، بازیگر سینما یکی از این افراد است که داستانش را پیشتر بازنشر کردهایم. زنی دیگر نیز داستان فرزندپذیری خود را نوشته است و با عنوان بالاخره مادر شدم؛ مادر مجرد در زنان امروز منتشر شده است. در این داستان مینا قضه فرزندپذیر ی راحیل را روایت میکند.
ماجرایشان یک روز گرم تابستانی شروع شد. روزی که مجلس، قانون فرزندخواندگی دختران مجرد بالای ۳۰ سال را تصویب کرد. روزی که رفتن به مرکز بهزیستی با بیرون آمدنش، زمین تا آسمان برایشان فرق کرد، روزی که تا آخر عمر از تقویم زندگی و خاطراتشان پاک نمیشود، روزی که مینا بدون داشتن همسر، مادر شد.
اتاق خوابش صورتی است، درست همرنگ تاج پر گلی که روی سرش گذاشته. آرام در حال بازی کردن با اسباببازی و عروسکهای رنگانگی است که از دور در اطرافش خودنمایی میکند. به نظر میرسد در حال بازی است و توجهی به حضور من در خانه ندارد اما به محض این که اولین سوال را از مادرش، مینا میپرسم سریع واکنش نشان میدهد و میپرسد این خانم کیست؟ که مادرش پاسخ میدهد دوستم است. هنوز چیزی نگذشته بود که از مینا پرسیدم چند سال داری که باز هم برای کودک عجیب بود و از مادرش سوال کرد چرا این خانم سن شما را میپرسد. در حالی که مینا با آرامش و لبخند راحیل چهار ساله را به اتاقش هدایت میکرد تازه دلیل اصرارهای مینا را متوجه میشوم که بسیار تاکید داشت زمانی که راحیل در منزل حضور ندارد به دیدارش بروم زیرا این کودک بسیار زیرک و باهوش است.
از مینا که هنوز چشم از کودکش برنداشته میخواهم خود را معرفی کند: «من زنی ۴۰ ساله و مجرد هستم و از ۲۴سالگی به صورت مستقل زندگی میکردم. امروز هم جشن سه ماهگی مادر شدنم را در کنار راحیل برگزار میکنم.»
چندی پیش قانونی به تصویب رسید که به زنان مجرد بالای ۳۰ سال اجازه میداد تحت شرایطی، مادر شدن را تجربه کنند و یکی از کودکان دختر بهزیستی را به فرزندی بپذیرند. مینا هم یکی از ۵ زن مجرد ساکن در تهران است که توانسته با کمک این قانون روزهای خوش مادری را تجربه کند.
از پژوهشگری تا مادری
مینا، پژوهشگر اجتماعی است که از ابتدا دغدغه مسایل حوزه زنان و کودکان بیسرپرست ذهنش را به خود مشغول کرده بود و به محض ابلاغ قانون فرزندخواندگی زنان مجرد در شهریور ماه سال گذشته داوطلب پذیرش فرزند شد و نسبت به پذیرش سرپرستی یکی از کودکان بیسرپرست اقدام کرد که البته به گفته خودش با مراجعه به یکی از مراکز بهزیستی استان تهران و پرکردن فرم سرپرستی در لیست انتظار پذیرش فرزند قرار گرفت.
در حالی که به کودکش چشم دوخته و او را لحظهای از نظر دور نمیدارد از مراحل سپردن و انتخاب راحیل از سوی بهزیستی میگوید: «شهریور ماه سال گذشته با مراجعه به بهزیستی استان تهران درخواست فرزندخواندگی را تکمیل کردم. پس از گذشت ۶ ماه از تکمیل اطلاعات و ثبت درخواست، پرونده من در بهزیستی به جریان افتاد و در نهایت مرداد ماه امسال توانستم راحیل را به فرزندی قبول کنم. البته پس از به جریان افتادن پرونده سایر مراحل آغاز میشود به طوری که آزمایشات پزشکی قانونی از جمله سنجش سلامت جسمی و روانی، مشاورهها و نداشتن سوپیشینه مورد بررسی بهزیستی استان تهران قرار گرفت. در صورتی که در هر مرحله از سنجش جواب تست منفی شود، فرد از روند پذیرش سرپرستی فرزند خارج میشود. همچنین بعد از تایید صلاحیت در تمامی موارد یاد شده شورایی تشکیل میشود که براساس آن و با توجه به نظر مشاور تصمیم میگیرند که کدام یک از کودکان ۳ تا ۵ ساله دختر را به عنوان فرزندخوانده به زن مجرد بسپارند.»
انتخاب با بهزیستی، مادر شدن از شما
راحیل دختر زیبا و باهوشی است، موهای طلایی، چشمان روشن و پوست سفید، زیبایی این دختر را صد چندان کرده است. نحوه انتخاب راحیل از سوی مینا برایم جالب است که میپرسم چطور شد این دختر زیبا و موطلایی را به فرزندی برگزیدی؟ آیا زیبایی او نظرت را جلب کرد؟ که مینا میگوید هیچ کس نمیتواند خودش فرزند را انتخاب کند بلکه طبق روال از سوی بهزیستی انتخاب و به خانواده پیشنهاد میشود و مشاوران بهزیستی بر اساس ویژگیهای روحی و روانی و بر اساس شرایطی که آن لحظه وجود دارد، فرزندی را پیشنهاد میکنند. البته در صورتی که شما نتوانید با آن کودک ارتباط بگیرید و پزشک معتمد مرکز نیز تشخیص دهد، کودک دیگری را به شما پیشنهاد میدهند بنابراین من تا پیش از پیشنهاد مرکز، راحیل را ندیده بودم اما زمانی که این بچه را به من پیشنهاد و نشان دادند به دلم نشست و از صمیم قلب عاشقش شدم.»
در مورد اسم دخترش میپرسم که آیا خودش انتخاب کرده و یا از اول چنین نامی را داشته که مینا میگوید: «هر کودکی قبل از ورود شما نامی دارد به طوری که اگر نوزادی در بهزیستی پرورش یافته مسلما بهزیستی برای وی نامی را در نظر گرفته است. حتی اگر در خانواده نیز بزرگ شده و بعدا رها شده باشد، اسمی در شناسنامه این کودک وجود دارد بنابراین اسم کودک را به شما میگویند اما به شما نیز اجازه می دهند که اگر مایل بودید این اسم را تغییر دهید. به همین خاطر من تصمیم گرفتم اسم کودک را تغییر دهم اما نزدیکترین اسم را به اسم خودش انتخاب کردم تا بعدها از این لحاظ دچار بحران بزرگی نشود زیرا تغییر فضای زندگیش به اندازه کافی ماجرای پیچیدهای است. بر همین اساس اسم شناسنامهای راحله را به راحیل تغییر دادم.»
ای کاش قضاوتی در کار نبود
مینا، لیوان چای را در دستش میگیرد، چند دقیقهای نگه میدارد و یک جرعه مینوشد و از نگاههای اطرافیان میگوید: «از اطرافیانم هر کس چیزی به من میگفت، یکی میگفت چرا خودت ازدواج نمیکنی، دیگری میگفت چرا نمیخواهی اولین بار فرزند خودت مادر صدایت بزند، یکی میگفت اگر عاشق شدی و خواستی ازدواج کنی چه می کنی؟ اما من هیچ یک از این حرفها و نظرها را جدی نگرفتم زیرا از ابتدا زندگی مستقلی داشتم و میدانستم که از صمیم قلب میخواهم که سرپرستی یکی از فرزندان بهزیستی را به عهده بگیرم. حتی اگر خودم هم ازدواج کرده بودم و بچه داشتم باز هم این کار را میکردم زیرا معتقدم هر یک از ما در قبال کودکان بیسرپرستی که در مراکز بهزیستی نگهداری میشوند مسئولیت داریم و نگهداری و حمایت از این کودکان فقط وظیفه نهادهای دولتی و رسمی نیست.»
مینا از روزهایی خوش زندگیاش پس از حضور راحیل در خانه حرف میزند از اینکه راحیل دختر پر احساس و پر انرژی است و با آمدن این بچه روزهایش رنگ دیگری به خود گرفته، زیرا :«بهترین زمانهای من در حال بازی و نقاشی و حرف زدن با راحیل میگذرد آنقدر احساس خوب و شادی در کنار هم داریم که من حتی نمیتوانم یک هزارم این احساس را به کسی ابراز کنم چون هیچ وقت احساس نمیکنم که این بچه از من نیست و روزهایی از من جدا بوده است. وقتی برای اولین بار در نقاشی مرا به تصویر کشید یا مادر صدایم زد بهترین و بزرگترین شادی دنیا را به من هدیه کرد.»
زندگی با طعم مادری
بزرگترین و زیباترین اتفاق زندگی مینا از روزی آغاز شد که راحیل به زندگیاش قدم گذاشت به طوری که مینا میگوید: «از وقتی راحیل به خانه من آمده کل مسیر و سبک زندگی به طور اساسی تغییر کرده است از ساعت خواب گرفته تا سبک غذا خوردن و تفریح کردن؛ همه چیز به طور کلی با زندگی قبل از حضور راحیل تفاوت دارد، اصلا زندگی من به دو قسمت قبل از حضور فرزند و بعد از آن تقسیم شده است.»
جرعهای دیگری از چای اش را مینوشد و با آرامشی که از اعماق چشمانش پیداست در مورد آینده فرزندش حرف میزند اینکه دوست دارد شرایطی را برای راحیل فراهم کند که بتواند در آینده حق انتخاب داشته باشد و فارغ از زندگی گذشته و تولدش بتواند برای زندگیاش تصمیمگیری و زندگی شایسته هر را انسانی تجربه کند.
هنوز برایم سوال است که اگر مینا در آینده روزی عاشق شد و همسرش با نگهداری راحیل کنار نیامد چه خواهد کرد و چه بر سر آینده این کودک میآید که مینا رشته افکارم را پاره میکند و میگوید: «قبل از این که راحیل را به فرزندی بپذیرم خیلی خوب به ازدواج فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که هیچ کس به ما اجباری نکرده که فرزندی را به سرپرستی بپذیریم اما وقتی این راه را انتخاب می کنیم باید پای همه این تلخیها و شیرینیهای کار بایستیم بنابراین اگر روزی کسی مرا برای ازدواج انتخاب کرد باید مرا با همه ویژگیها و شرایطم بپذیرد، بنابراین اولویت اول من زندگی با راحیل است و اگر کسی به بلوغ کافی نرسیده باشد که بتواند شرایط زندگی مرا آن گونه که هست بپذیرد و درک کند، فکر میکنم اصلا شایستگی زندگی مشترک را ندارد.»
ماه پشت ابر نیست
راحیل با لحن کودکانه و شیرینش صدا میزند مامان مینا، مامان مینا، آن وقت متوجه میشوم که این کودک، مینا را به عنوان مادر خود پذیرفته و چنان عشق و صمیمتی بین این دو مادر و کودک وجود دارد که هیچ کس متوجه فرزندخواندگی نمیشود. نمیدانم در آینده مینا چطور می خواهد به راحیل تفهیم کند که مادر [زیستی]اش نیست و او را به دنیا نیاورده است؛ نمیدانم اصلا میخواهد این موضوع را با کودکش در میان بگذارد یا خیر؟ اما مینا میگوید: «راحیل از روز اول خودش همه چیز را راجع به اینکه از بهزیستی آمده و من به فرزندی پذیرفتمش میدانست. چون مدت کمی در بهزیستی زندگی کرده بود و مشاوران بهزیستی قبل از خروج کودکان واقعیتهای زندگی را با آنان در میان میگذارند و به آنها میگویند که از کجا آمده و به کجا خواهد رفت به همین خاطر راحیل از زندگی گذشته خود اطلاعاتی دارد و حتی گاهی اوقات برای من هم از زندگی گذشته خود مطالبی را تعریف میکند و میگوید که چه روزهایی را سپری کرده است.»
هر کودک بی سرپرست، یک خانواده
باید با فرهنگ سازی و تسهیل قانون شرایطی را ایجاد کنیم که زنان مجردی که شرایط لازم برای مادر شدن را دارند بتوانند فرزندان بیسرپرست را از سازمان بهزیستی تحت سرپرستی گرفته و در کنار هم زندگی کنند. چون به هر حال تک والد بودن بهتر از نداشتن خانواده و والد است البته این موضوع در برخی از کشورهای توسعه یافته پذیرفته شده است که کودکی دارای مادر مجرد یا پدر مجرد باشد اما هنوز این موضوع در کشور ما فضای غالب نیست و باید در این زمینه از مشاوران و مددکاران سازمان بهزیستی کمک بگیریم تا فرهنگ فرزندخواندگی از سوی زنان مجرد را ترویج کنیم، زیرا این نگاه که فقط از فرزندانی که خودمان به دنیا آوردیم حمایت و نگهداری کنیم راه و رسمی مناسب نیست.