بیاییم جور دیگهای به مثلث فرزندخواندگی و سه راسش که فرزندخوانده، والدین فرزندپذیر و والدین زیستی هستند نگاه کنیم. بیاییم والدین فرزندپذیر رو به چشم آدمهای خیر و ناجی نبینیم چون اونها فقط بچهدار شدند و بچهدار شدن جزو امور خیریه نیست. ما آدمها بچهدار میشیم برای دل خودمون و بیشتر شدن خوشبختیمون.
بیاییم به چشم دلسوزی و ترحم و گناهکار به فرزندخواندهها نگاه نکنیم. بیاییم به چشم قضاوت و تنفر به والدین زیستی نگاه نکنیم. حتی اگه خودمون طعم تلخی و سختی رو توی زندگی نچشیده باشیم، خیلی خوب میدونیم چهها ممکنه زیر پوست شهر و کشور بگذره. خیلی وقتها فقر فرهنگی، فقر مالی، انواع بیماریهای روحی و جسمی، اعتیاد و هزاران هزار دلیل دیگه باعث میشه که یک نفر نتونه حتی خودش رو اداره کنه چه برسه به یک نفر دیگه حتی اگه بچه اش باشه. مقصود، پرورش یک انسان سالم و شاد و تحویل اون به جامعه هست که والدین زیستی فقط توانایی این رو داشتند که شانس زندگی کردن رو به اون انسان بدن و بقیه اش رو والدین فرزندپذیر به انجام میرسونند.
این که والدین فرزندپذیر، واقعیت رو از فرزندشون و اطرافیانشون پنهان میکنند و یا والدین زیستی فرزندشون رو همینجوری توی یک مکان ناامن رها میکنند، مسئولیت این کار اول و آخر با خودشونه بدون هیچ شکی ولی قضاوتهای بد دیگران میتونه اهرم فشار قوی برای انجامش باشه.
خدا رو شکر میکنم و دعا به جون اون افرادی که با تمام این قضاوتها و رفتارهای بسیار بد و زننده که باهاشون میشه ولی با دستهای خودشون فرزند رو به بهزیستی تحویل میدن نه اینکه رهاش کنند که چقدر میتونه برای جسم بچه در همون لحظه و روحش در آینده به دلیل نداشتن هیچ اطلاعاتی از گذشتهاش خطرناک باشه.