یک خصلت خیلی مهم که مامان و باباها باید داشته باشند صبور بودنه، اما ما خیلی خیلی قبلتر از اومدن فسقلی باید صبوری رو یاد میگرفتیم. انتظار برای اجرایی شدن قوانین جدید فرزندخواندگی صبوری میخواست، انتظار پشت خط تلفن و بوقهای ممتد صبوری میخواست، قانع کردن مدیران برای اجرایی کردن این قانون صبوری میخواست، گفتن حرف دل بهشون که هر روز دیرتر اجرایی شدن این قانون یعنی یک روز بیشتر بودن این کوچولوها توی شیرخوارگاهها و پرورشگاهها صبوری میخواست، آروم کردن دل برای عطش رسیدن به فسقلی صبوری میخواست، آروم کردن التهاب کوتاه بودن دستهامون و حضور فیزیکی نداشتن توی اصل ماجرا که تو ایران بود صبوری میخواست، گشتن هر روزه توی سایتهای خبری برای دیدن خبری خوش صبوری میخواست، این که بدون این که مطمئن باشی که آیا فرزندی در آغوشت گذاشته میشه یا نه اما باز مصرانه کلاسهای آمادهسازی رو بری صبوری میخواست، این که این همه اضطراب رو به روی هم نیاریم صبوری میخواست، حتی جمع کردن قطرهقطره امید هم صبوری میخواست. یادم میاد روزهایی رو که آن قدر از این اداره به اون اداره زنگ میزدم و از این اتاق به اون اتاق وصل میشدم که در آخر میدیدم دارم با اولین نفری که زنگ زده بودم صحبت میکنم، یادم میاد روزهایی رو که برای به دست آوردن شماره تماسهای مهم چقدر تلاش میکردیم و بعضی وقتها تنها چیزی که دستگیرمون میشد صدای مداوم سوت فاکس بود. یادم میاد روزهای داغ تابستونی که تا پشت در هتل محل برگزاری نشست هستهای هم رفتیم. یادم میاد که تب و تاب نگرانی آیندهی فرزند ندیدهامون برای ما به اندازهی مسئله هستهای مهم بود و دغدغه. اما فقط این ما نبودیم که صبوری پیشه کرده بودیم، تکتک انسانهای شریفی که تمام این مدت از شیرخوارگاهها و ادارههای مختلف بهزیستی گرفته تا دفتر نمایندههای مجلس که تماسهای پی در پی و تقریبا هر روزهی من رو پاسخگو بودند و پای درددل و نگرانی ما مینشستند هم صبور بودند. تا این که یک روز همه چیز تموم شد،با یک خبر از یک سایت نه چندان موثق. اون روز،طبق معمول هر روز که اولین کارمون بعد از بیدار شدن، چک کردن سایتهای خبری بود شروع شده بود اما با یک حس عجیب، انگار میدونستیم قراره امروزمون جور دیگهای باشه و شد. با دستهایی که از شدت لرزش حتی شماره گرفتن هم سخت شده بود تونستم خانم ب توی بهزیستی رو پیدا کنم و با صدایی که برای من فرقی با صوت ملایکهی بهشتی نداشت خبر خوش تمومی غم فراق رو بشنوم.