نکاتی برای روز اول

فسقلی موفرفری پدرومادر فرزندپذیری هستند که مدتی در اینستاگرام درباره تجربه‌شون و چیزهایی در این مسیر یاد گرفتند، می‌نوشتند. آنها از معدود فرزندپذیرهایی‌اند که درباره خودشون و تجربه‌شون نوشتند. متاسفانه مدتی است از آنها خبری نیست. امیدوارم به زودی دوباره بنویسند.

خوزه، اسم یه مستندی در مورد یه پسر بچه‌ی دو ساله‌ی کلمبیایی به همین اسم بود که برامون توی کلاس نمایش دادند. باباومامان خوزه معتاد و دایم‌الخمر بودند و خیلی خوزه رو آزار جسمی می‌دادند. حتی یه‌بار باباش روی سرش آبِ جوش ریخته بود و یه قسمت از سرش دیگه مو درنمی‌آورد. بعدش یه مدت تو شیرخوارگاه و پیش خانواده‌ی امین مونده بود تا یک مامان و بابای آلمانی اومدند دنبالش. زمانی که ما دنبال کوچولومون می‌ریم و بعدش خیلی مهمه. توی فیلم کارهای اشتباه و درستی که زن‌وشوهر آلمانی انجام دادند رو به ما گفتند. مثلا یک سری اسباب‌بازی از آلمان براش برده بودند که خیلی برای خوزه غریبه بود، پس عزیزانم اگه امکانش رو دارید از مسئولان شیرخوارگاه بپرسید که فرزندتون به چه اسباب‌بازی بیشتر علاقه داره و شبیه همون‌رو براش ببرید. یه عروسک پارچه‌ایی یا یه پتوی کوچولو رو یه مدت بذارید داخل کشوی لباس‌هاتون تا بوی تن‌ِ شما رو بگیره، بعدش به شیرخوارگاه بدید تا تو اون مدت که کارهای اداری انجام بشه و فسقلی‌تون بیاد پیش‌تون شب‌ها باهاش بخوابه تا به بوی بدن‌تون عادت کنه. مامان و بابای خوزه، شب اول داخل هتل که مکانی کاملا نا‌آشنا براش بود، اون رو توی تخت جداگانه خوابوندند.درسته که شاید سن فسقلی‌هامون طوری باشه که بهتره جدا بخوابن اما ما باید حس امنیت و آرامش رو بهشون بدیم و یه مدت پیش خودمون بخوابن تا اون بند عاطفی بینمون درست بشه. روز اول خوزه رو به استخر هتل بردند. تا قبل از این‌که کوچولومون حس اطمینان به ما پیدا نکرده بهتره به مکان‌های ناآشنا برده نشه؛ مثل خونه‌ی اقوام با کلی آدم جدید و ناآشنا که همشون دلشون پَر می‌کشه که فسقلی‌مون رو بغل و بوسش بکنند و باهاش بازی کنند ولی کوچولوهای ما حتی جایی به شکل خونه هم براشون غریبه‌است چه برسه که این خونه پر از آدم‌های جور‌واجور باشه. پس بهتره تا یه مدت دوروبرشون خلوت باشه، اطرافیان دونه دونه به دیدنش بیان و اولش اصلا بهش توجه نکنند و اجازه بدن خود کوچولو‌ها بهشون نزدیک بشن. عزیزانم لطفا نگران ناراحت شدن اطرافیان نباشید و کاری که برای بچه بهتره رو انجام بدین. مامان و بابای خوزه، اسمش رو عوض نکردند چون خوزه کاملا به صدا کردن اسمش عکس‌العمل نشون میداد و پذیرفته بود اسمش رو. بهتره وقتی کوچولوهامون بالای شش ماه دارند اسمشون رو عوض نکنیم یا اسامی نزدیک به اسمش رو انتخاب کنیم یا دو اسمی بشن مثلا اگه اسمش امیره، بشه امیرعلی، یا این که یه مدت هر دو اسم رو صدا بزنیم بعضی وقت‌ها اسم قدیمی، بعضی وقت‌ها اسم جدید تا کم‌کم فقط اسم جدید.
مسئله‌ی بعدی روز اول آشنایی هستش،کوچولومون شاید بهت‌زده و ساکت باشه، شاید خیلی گریه کنه و خودش یا ما رو بزنه، شاید فقط سمت پدر بره یا فقط مادر ولی این رو بدانید که همه‌ی اینها طبیعی هستش و ما فقط باید آرامش داشته باشیم. شاید حتی وقتی سوار ماشین بشن بترسن و گریه کنند و خیلی چیزهای دیگه. لطفا تا جایی که امکان داره هر‌آنچه که از گذشته‌ی کوچولوتون باقی هست رو از شیرخوارگاه تحویل بگیرید و داخل یک جعبه نگهداری کنید که بعدها خیلی برای کوچولوتون باارزش می‌شه. کلی عکس و فیلم بگیرید و احساستون رو بهش بگید چه قبل‌ِ اومدنش، چه روز اول و چه روزهای بعد. اگه امکان داشت عکس‌های قدیمی کوچولوتون رو از شیرخوارگاه تحویل بگیرید که همه‌ی اینها گذشته‌ی مبهم فرزندتون رو یه کم روشن‌تر می‌کنه.
یک‌ نکته‌ی بسیار مهم دیگه این که اطرافیان توجه داشته باشند که این کوچولوها هنوز نمی‌تونند فرقی بین مامان‌وباباشون و دیگران بذارن پس ممکنه بغل همه برند و به بقیه هم وابسته بشن و این از دو جهت خیلی بده یکی اینکه زمان بیشتری طول می‌کشه تا به مامان‌وبابای خودشون دلبسته بشن و دوم این که بعدا ممکنه به هر کسی اعتماد کنند و این ممکنه باعث آزار جنسی‌شون بشه. پس وقتی که پیش شما اومدند وقتی یک کم باهاشون بازی کردید، بعدش هدایتشون کنید بغل مامان‌وباباهاشون. ممنون از این همه حس همکاری و درک بالاتون.

پاسخی بگذارید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید